Friday, July 12, 2002
بعدازظهر جمعه است.
........................................................................................يك جمعه لعنتي ديگه...با اون غروب دلگيرش دارم وسا يل سفرم را مي بندم... نوار "ابي" مي خونه: "...يك قصه تا زه نيست،خونه به دوشي من هراس دل سپردن، عذاب دل بريدن ا گر يك دست عا شق، يه شب پنا ه من شد فردا عذاب جا ده ، شكنجه گا ه من شد ... لحظه رفتنه ،دستا تو مي بوسم با يد برم، حتي اگه اونجا بپوسم منو ببخش،منوببخش كه نا گزيرم با يد برم، حتي اگه بي تو بميرم" ... نوشته شده در ساعت 2:49 PM توسط Afshin
|