Monday, July 15, 2002
دوشنبه 24تير81
........................................................................................ظهر دوشنبه است.تازه از بيمارستا ن آمده ام خانه. يه نوار ميگذارم...گوگوش مي خونه: "براي خواب معصومانه عشق،كمك كن بستري از گل بسازيم براي كوچ شب هنگام وحشت،كمك كن با تن هم پل بسازيم..." راستي چرا ديگه كسي نمي تونه چنين شعرها و اهنگ ها يي بسازه؟ واقعا امكان داره كه اون سالهاي طلايي موسيقي به اصطلاح پا پ ايران، دوبا ره برگرده؟ من كه فكر نمي كنم... ديگه كسي نمي تونه مثل فريدون فروغي،ترانه "قوزك پا" ي ديگري بسازه ديگه كسي نمي تونه مثل فرها د بخونه: "سقفي اندازه قلب من و تو واسه لمس طپش دلواپسي براي شرم نجيب آينه ها واسه پيچيدن بوي اطلسي..." يا مثل داريوش از كو چه خا طره ها بگه: "...ميون اين همه كوچه،كه به هم پيوسته كوچه قديمي ما، كوچه بن بسته ديوار كا ه گلي يه باغ خشك كه پر از شعراي يا دگا ريه مونده بين ما و اون رود بزرگ كه هميشه مثل بودن جا ريه..." يا مثل ستا ر،ترانه عروسك ، با اون شعر و آهنگ حيرت انگيز را بخونه. نوار گوگوش هنوز مي خونه: "كاشكي اين ديوار خراب شه..." انشا لله. نوشته شده در ساعت 9:56 AM توسط Afshin
|