Wednesday, October 08, 2003
پانزهم مهر هشتاد و دو
........................................................................................اگر در يك روز تابستان از پيشم بروي بهتر است خورشيد را هم با خود ببري همراه با تمام پرندگاني كه آنروز ها، -كه عشقمان جوان بود و دلهايمان پر نشاط- در آسمان تابستان پرواز ميكردند ... آن زمان كه روزها تازه بود و شبها دراز ... همه اينها را بهتر است با خود ببري ... اگر از پيشم بروي ... اما اگر بماني برايت روزي خواهم ساخت كه هرگز نبوده و نخواهد بود با هم آواز خواهيم خواند با درختان سخن خواهيم گفت و باد را به عبادت خواهيم نشست ... اما اگر بروي، چاره اي نيست...مي پذيرم اما برايم آنقدر از عشق باقي بگذار كه در دستانم جاي بگيرد اگر تو بروي...اگر تو بروي ... اگر تو بروي ـ كه مي دانم بايد بروي ـ ديگر هيچ چيز در دنيا كه بتوانم به ان اعتماد كنم، برايم باقي نخواهد ماند... جز اتاقي خالي...فضايي پر از خلا ـ بسان نگاه پوچي كه در رخساره ات مي بينم ـ مي توانم بگويم: اگر تو بروي،من تا سلام دوباره مان، آهسته آهسته خواهم مرد... اگر تو بروي...اگر بروي... اما اگر بماني، برايت شبي خواهم ساخت كه هرگز نبوده و نخواهد بود... بر لبخندت سفر خواهم كرد و بر احساست سوار خواهم شد با چشمانت كه اين همه دوستشان دارم،سخن خواهم گفت... اما اگر بروي،ديگر نخواهم گريست... زيرا كه ديگر درود از كلمه بدرود جدا شده است.. اگر تو بروي...اگر تو بروي..اگر تو بروي... ترجمه ترانه :: If you go away خواننده :: Julio Iglesias نوشته شده در ساعت 8:13 PM توسط Afshin
|