Monday, March 10, 2003
اتاقي كوچك،پر از دود سيگار همه دوستان مي آيند تا به صداي گيتارت گوش دهند و بنوشند و برقصند و خوش باشند در كنار هم تا صبح ... من در ميان جمعيت نشسته ام چشمانم را مي بندم و تصور مي كنم كه تو مال مني... ولي تو نمي داني تو حتي نمي داني كه در ميان آن جمع هستم ... آرزو مي كردم كاش در ميان بازوانت بودم مثل آن گيتار اسپانيايي و تو بر روح من زخمه مي زدي و مي نواختي مرا تا سپيده دم كاش در ميان بازوانت بودم مثل آن گيتار اسپانيايي سرتاسر شب،سرتاسر شب كاش من آواز تو مي شدم،آواز تو ... روح مرا مي دزدد هر نتي كه مي نوازي دعا مي كنم روزي نگاهت در نگاهم بيفتد و مرا در قلب گرمت جاي دهي به خدا قسم من هماني خواهم شد كه تو مي تواني با گرمي و مهرباني ساعت ها در آغوش بگيري ولي حيف... تو اينها را نمي داني تو حتي نمي داني كه من در ميان آن جمع هستم ... كاش در ميان بازوانت بودم مثل آن گيتار اسپانيايي سرتاسر شب،سرتاسر شب... من آواز تو مي شدم،آواز تو ... هنوز درميان جمع نشسته ام و چشمانم بسته است و آرزو مي كنم كه كاش مال من بودي ولي حيف... تو حتي نمي داني كه من در ميان آن جمع هستم ... ترجمه ترانه::spanish giutar خواننده::Toni Braxton نوشته شده در ساعت 10:34 PM توسط Afshin
|