Tuesday, December 23, 2003
شب يلداي سال 82
........................................................................................بگذار در گوشه اي از اين بلندترين ، و تيره ترين شب ، بياسايم لحظه اي... ... بگذار ببويم اين بلند ترين و اين تيره ترين را... ... بگذار در دستم بلند ترين و تيره ترين شب را بگذار در دستم شب يلداي گيسوانت را... نوشته شده در ساعت 8:50 AM توسط Afshin
Wednesday, October 08, 2003
پانزهم مهر هشتاد و دو
........................................................................................اگر در يك روز تابستان از پيشم بروي بهتر است خورشيد را هم با خود ببري همراه با تمام پرندگاني كه آنروز ها، -كه عشقمان جوان بود و دلهايمان پر نشاط- در آسمان تابستان پرواز ميكردند ... آن زمان كه روزها تازه بود و شبها دراز ... همه اينها را بهتر است با خود ببري ... اگر از پيشم بروي ... اما اگر بماني برايت روزي خواهم ساخت كه هرگز نبوده و نخواهد بود با هم آواز خواهيم خواند با درختان سخن خواهيم گفت و باد را به عبادت خواهيم نشست ... اما اگر بروي، چاره اي نيست...مي پذيرم اما برايم آنقدر از عشق باقي بگذار كه در دستانم جاي بگيرد اگر تو بروي...اگر تو بروي ... اگر تو بروي ـ كه مي دانم بايد بروي ـ ديگر هيچ چيز در دنيا كه بتوانم به ان اعتماد كنم، برايم باقي نخواهد ماند... جز اتاقي خالي...فضايي پر از خلا ـ بسان نگاه پوچي كه در رخساره ات مي بينم ـ مي توانم بگويم: اگر تو بروي،من تا سلام دوباره مان، آهسته آهسته خواهم مرد... اگر تو بروي...اگر بروي... اما اگر بماني، برايت شبي خواهم ساخت كه هرگز نبوده و نخواهد بود... بر لبخندت سفر خواهم كرد و بر احساست سوار خواهم شد با چشمانت كه اين همه دوستشان دارم،سخن خواهم گفت... اما اگر بروي،ديگر نخواهم گريست... زيرا كه ديگر درود از كلمه بدرود جدا شده است.. اگر تو بروي...اگر تو بروي..اگر تو بروي... ترجمه ترانه :: If you go away خواننده :: Julio Iglesias نوشته شده در ساعت 8:13 PM توسط Afshin
Monday, August 25, 2003 نبين که می خندم نبين که مستم و می رقصم نبين که قهقهه مستانه می زنم نبين که می خواهم جهانی را فتح کنم با دست خالی... ... که اگر تو نباشی که اگر لحظه ای نباشد نگاهت در نگاهم گيسويت در دستم و سرت بر سينه ام خالی ترين سرابم و سر ريزترين مرداب ... نوشته شده در ساعت 11:16 PM توسط Afshin
Monday, March 10, 2003 اتاقي كوچك،پر از دود سيگار همه دوستان مي آيند تا به صداي گيتارت گوش دهند و بنوشند و برقصند و خوش باشند در كنار هم تا صبح ... من در ميان جمعيت نشسته ام چشمانم را مي بندم و تصور مي كنم كه تو مال مني... ولي تو نمي داني تو حتي نمي داني كه در ميان آن جمع هستم ... آرزو مي كردم كاش در ميان بازوانت بودم مثل آن گيتار اسپانيايي و تو بر روح من زخمه مي زدي و مي نواختي مرا تا سپيده دم كاش در ميان بازوانت بودم مثل آن گيتار اسپانيايي سرتاسر شب،سرتاسر شب كاش من آواز تو مي شدم،آواز تو ... روح مرا مي دزدد هر نتي كه مي نوازي دعا مي كنم روزي نگاهت در نگاهم بيفتد و مرا در قلب گرمت جاي دهي به خدا قسم من هماني خواهم شد كه تو مي تواني با گرمي و مهرباني ساعت ها در آغوش بگيري ولي حيف... تو اينها را نمي داني تو حتي نمي داني كه من در ميان آن جمع هستم ... كاش در ميان بازوانت بودم مثل آن گيتار اسپانيايي سرتاسر شب،سرتاسر شب... من آواز تو مي شدم،آواز تو ... هنوز درميان جمع نشسته ام و چشمانم بسته است و آرزو مي كنم كه كاش مال من بودي ولي حيف... تو حتي نمي داني كه من در ميان آن جمع هستم ... ترجمه ترانه::spanish giutar خواننده::Toni Braxton نوشته شده در ساعت 10:34 PM توسط Afshin
Tuesday, January 28, 2003
Friday, January 03, 2003
من ديگر نمي ترسم...
........................................................................................وقتي در كنار محبوبم كه دوستش دارم آرميده ام، گويا در دنيايي سرشار از آرامش به سر مي برم، و ابرها تيره كه گاه مرا در بر مي گيرند، به اعماق شب مي روند...و نابود ميشوند، من ديگر نمي ترسم. ... شبهايي كه خوابم نمي برد و به ماه خيره مي شوم، به صداي قلبت گوش مي دهم، تا بدانم با مني. و عشقي كه به من مي دهي، مرا از در هم گسستن و از فروپاشي حفظ ميكند... من ديگر نمي ترسم. ... تو نزديك مني،تو اينجايي... ... وقتي به راه هاي آن جهان فكر مي كنم، و به همه آنهايي كه قبلا به آن راه رفته اند، خوب باور ميكنم كه آنها ما را مي بينند،كه آنها با ما هستند، و همه صحبت هايمان را مي شنوند، ... من ديگر نمي ترسم. وقتي محبوبم را در كنارم دارم، ديگر نمي ترسم، من ديگر نمي ترسم. ... وقتي به بچه هايم و دنيايي كه در آن زندگي مي كنيم نگاه مي كنم، و خشونتي كه هر روز بيشتر مي شود، خوب ميدانم كه با قدرت عشقم، آنها را حفظ خواهم كرد، تا آخرين قطره خونم... ... من ديگر نمي ترسم. ... صدايم را مي شنوي؟،من نزديك توام، مرا مي بيني؟،من اينجا هستم، ... وقتي در ميان بازوان زني كه دوستش دارم آرميده ام، در آرامش مطلق به سر مي برم، من ديگر نمي ترسم ديگر نمي ترسم ... ترجمه ترانه::I'm not scared anymore خواننده::Chris de Burgh نوشته شده در ساعت 6:04 PM توسط Afshin
|