Sunday, October 06, 2002
پانزده مهر هشتادويك
........................................................................................![]() ما در حسرت يك هماغوشي ، يك هماغوشي بدون حضور چشم تنگ حسودان مانديم و خواهيم مرد... شايد ... در اين ميان ، ...ميان ماندن و مردن زندگي من وتو جريان دارد... پس بدان : تو بهترين لحظه ها را به من هديه دادي تو مرا هماغوش پيكر عريان محبت كردي و بدان : تو در رگهاي خاطراتم جاري هستي حتي اگر در ميان بازوانم نباشي حتي اگر هيچ شبي دگر بار تار گيسويت در تار گيتارم نپيچد... نوشته شده در ساعت 3:49 PM توسط Afshin
|