mi118.com Click here to get your free mobile phone or apple ipod <الف.دانشجوي پزشكي>

،و بدانيم كه پيش از مرجان خلائي بود در انديشه درياها...و نپرسيم كجائيم...بو كنيم اطلسي تازه بيمارستان را



Tuesday, October 29, 2002


زندگي در ميان جنگ تو را برگزيد
تا عشق يك سرباز شوي.

با پيراهن ابريشمي محقرت
با ناخن هاي رنگين و جواهري ات
تو برگزيده شدي تا از ميان آتش بگذري.

بيا آواره من
بيا و از روي سينه ام
شبنم سرخ را سركش.

...

مرا ببوس ، بار ديگر ، عشق من

تفنگ را پاك كن ، رفيق من...

(پابلو نرودا)



........................................................................................

Monday, October 21, 2002

نيمه شعبان سال هشتاد و يك


اي پادشه خوبان ،داد از غم تنهايي
باز هم نمي آيي؟
نمي بيني كه چه مشتاق و چه مهجورم؟
و به لب رسيده صبر دلم...
مي دانم
مي دانم كه در دايره قسمت
آن نقطه پرگار هم نيستم
ولي
درياب مرا
درياب مرا
كه از ضعيفانم
...
پادشها...
شب عيد است و من
عيدي خود مي خواهم




........................................................................................

Wednesday, October 16, 2002



شب از راه ميرسد
به تو فكر مي كنم
به سوي خانه ميروم
به تو فكر مي كنم

حتي زماني كه او به من تلفن مي كند
به تو فكر مي كنم
لبخند مي زنم ، ولي نمي توانم پنهان كنم كه...
به تو فكر مي كنم...

اين روزها خبري از تو ندارم
نمي دانم وقتت را با دوستانت

و با محبوبت
چگونه مي گذراني
...
ولي مي دانم به چه كسي فكر مي كني
...
دير وقت است
به تو فكر مي كنم

او مرا به خانه رساند
به تو فكر مي كنم

خيلي خسته ام
خيلي غمگينم
به تو فكر مي كنم

در تاريكي اتاقم
به تو فكر مي كنم

چشمانم را مي بندم
به تو قكر مي كنم

به خواب مي روم
به تو فكر مي كنم

وقتي او مرا به نام صدا مي كند
به تو فكر مي كنم
به تو فكر مي كنم
به تو فكر مي كنم
...
در تمامي احساساتم
به تو فكر مي كنم
وقتي نفس مي كشم
به تو فكر مي كنم
به هر طرف كه نگاه مي كنم
به تو فكر مي كنم
تا وقتي زنده ام
به تو فكر مي كنم
....
And I think of you::ترجمه ترانه
Tanita Tikaram::خواننده



........................................................................................

Thursday, October 10, 2002



از تو مي پرسم:
من چه بخشيدم بر تو؟
جز چشماني منتطر
كه بر افق جاده دوخته شد...؟
...
من تو را با خود به كجا بردم؟
جز به دالاني تاريك
كه ترس از جدايي را هر لحظه در آن تجربه كردي؟

من چه بخشيدم بر تو؟
جز قطعه شعري
اشكي
آهنگي...؟
و زخمي كه بيرحمانه
بر روي ماهت زدم...

و تو
و تو چه چه بخشيدي بر من؟
...
پاك كردي غبار راه از تنم
و در انتهاي جاده
به پيشواز خستگي هايم
نشستي به انتظار
...
دستم را گرفتي
و كوچه پس كوچه هاي مهرباني را
نشانم دادي
...
و هرگز ،
هرگز از من نپرسيدي كه:
" آي...! ، فلاني...!
تو به من چه بخشيدي...؟"



........................................................................................

Wednesday, October 09, 2002



به سراغت آمدم
نرم و آهسته...همانطور که می خواستی
اما نه در گلستانه...که در مکانی خشک و غرِِيب...

می دانی حوض نقاشی ات بی ماهيست
اما اين را بدان که:
هنوز عشق صدای فاصله هاست
و ماهی کوچک دچار آبی دريای بيکران...

سهراب!
نام تو را زمزمه کردم تا بگويم:
شهر من گم شده است

افسوس...
هنوز وقتی تب داريم به مهتاب بد می گوييم
و هيچ گاه
دانه های دلمان پيدا نيست...



........................................................................................

Sunday, October 06, 2002

پانزده مهر هشتادويك


ما در حسرت يك هماغوشي ،
يك هماغوشي
بدون حضور چشم تنگ حسودان
مانديم
و خواهيم مرد...
شايد
...
در اين ميان ،
...ميان ماندن و مردن
زندگي من وتو جريان دارد...
پس بدان :
تو بهترين لحظه ها را به من هديه دادي
تو مرا هماغوش پيكر عريان محبت كردي
و بدان :
تو در رگهاي خاطراتم جاري هستي
حتي اگر در ميان بازوانم نباشي
حتي اگر
هيچ شبي
دگر بار
تار گيسويت در تار گيتارم نپيچد...



........................................................................................

Thursday, October 03, 2002

........................................................................................