mi118.com Click here to get your free mobile phone or apple ipod <الف.دانشجوي پزشكي>

،و بدانيم كه پيش از مرجان خلائي بود در انديشه درياها...و نپرسيم كجائيم...بو كنيم اطلسي تازه بيمارستان را



Friday, August 30, 2002


عزيز دل،
قبل از سفر بي بازگشتت ،
قبل از گم شدنت پشت هزاران هزار حصار،
پشت هزاران ورق خاطره
و پشت هزاران روز ديوانگي
لطفي در حق من كن
باشه؟
...
به من ياد بده به سنگ و ستاره،
به موج و پارو،
و به ماه تنهاي پر غرور كوير،
چگونه نگاه كنم تا ياد تو نيفتم؟
...
به من ياد بده چگونه هر زيبايي،
هر خوبي،
و هر لطافت را
با سنگ ترازوي لطافت،زيبايي و خوبي تو وزن نكنم؟
...
يادم ميدهي؟
...
راستي...
اگر خواستي بر گردي،
من حدود ساعت گريه و گيتار،خانه هستم.
اگر ديرتر آمدي و پشت در ماندي،
بوسه اي بر قفل ها بزن
همه درها باز خواهند شد...




به مادران خوبمان
ازپيش من مرو كه توئي نور ديده ام
يك دم بمان كه بي تو تواني نديده ام

يك لحظه با من مسكين نشين و گوي
آن داستانها كه هميشه شنيده ام

مادر! اگر بروي بر چه بنگرم؟
ولله كه خوبتر ز رخ تو نديده ام

قلب مرا مشكن لحظه اي بمان!
امشب كنار درگه تو آرميده ام

يارب ! اگر توئي تو خداوندگار خاك
شادم نما كنون كه بسي رنج ديده ام

تنها انيس و مونس جان من اوست
مگذار بشكند كمر بس خميده ام

بي مادري بلاست..مرا مبتلا مكن!
من كه بلاي كوي تو به جان ميخريده ام

يارب مران مرا ز درگهت اي بيوفا طبيب !
بخشنده تر ز تو ياري نديده ام...

شعر از: دكتر بنفشه تاج ديني
به نقل از آگاپه




آنچنان آلوده ست
عشق غمناكم با بيم زوال
كه همه زندگيم مي لرزد
...
چون تو را مي نگرم
مثل اين است كه از پنجره اي
تكدرختم را
سرشار از برگ
در تب زرد خزان مي نگرم.
مثل اين است كه تصويري را
روي جريانهاي مغشوش آب روان مي نگرم...

(فروغ فرخزاد)




بهترين پاره زندگي،
آن است كه هماره،
رو به فراز دارد،
و در تكاپوي رسيدن به نيكوترها

( جيمز. آر. ميلر)




گزينه صحيح را انتخاب كنيد:
الف..عشق صداي فاصله هاست
ب.عشق يعني از خودگذشتن به خاطر ديگري
ج.عشق يعني سفربه درون احساسات خود و ديگري
د.عشق سوءتفاهمي است بين دو احمق
ه.هيچكدام




ميشه با چشمهاي تو
قديمي ها رو تازه كرد...
همه كاشيكاري ها ،خرابه ها
همه ماشين دودي ها،مثنوي ها
...
نگو ديره




نان را از من بگير ،اگر مي خواهي
هوا را از من بگير، اما
خنده ات را نه
...
بخند بر شب
بر روز،بر ماه
بخند برپيچاپيچ خيابانهاي جزيره
بر اين پسر بچه كمرو
كه دوستت دارد
اما...
آنگاه كه چشم مي گشايم و مي بندم
آنگاه كه پاهايم مي روند و ياز مي گردند
نان را،هوا را
روشني را، بهار را
از من بگير
اما خنده ات را هرگز
تا چشم از دنيا نبندم
...
(پابلو نرودا)




اگر آدمي احساساتي هستيد،بدانيد:
گاهي مرز بين ابراز محبت تا گدايي،خطي بسيار باريك است.
بسيار باريك...
مواظب باشيد آنطرف خط نيفتيد.