Friday, August 30, 2002
عزيز دل، قبل از سفر بي بازگشتت ، قبل از گم شدنت پشت هزاران هزار حصار، پشت هزاران ورق خاطره و پشت هزاران روز ديوانگي لطفي در حق من كن باشه؟ ... به من ياد بده به سنگ و ستاره، به موج و پارو، و به ماه تنهاي پر غرور كوير، چگونه نگاه كنم تا ياد تو نيفتم؟ ... به من ياد بده چگونه هر زيبايي، هر خوبي، و هر لطافت را با سنگ ترازوي لطافت،زيبايي و خوبي تو وزن نكنم؟ ... يادم ميدهي؟ ... راستي... اگر خواستي بر گردي، من حدود ساعت گريه و گيتار،خانه هستم. اگر ديرتر آمدي و پشت در ماندي، بوسه اي بر قفل ها بزن همه درها باز خواهند شد... نوشته شده در ساعت 10:47 AM توسط Afshin
Thursday, August 29, 2002 به مادران خوبمان ازپيش من مرو كه توئي نور ديده ام يك دم بمان كه بي تو تواني نديده ام يك لحظه با من مسكين نشين و گوي آن داستانها كه هميشه شنيده ام مادر! اگر بروي بر چه بنگرم؟ ولله كه خوبتر ز رخ تو نديده ام قلب مرا مشكن لحظه اي بمان! امشب كنار درگه تو آرميده ام يارب ! اگر توئي تو خداوندگار خاك شادم نما كنون كه بسي رنج ديده ام تنها انيس و مونس جان من اوست مگذار بشكند كمر بس خميده ام بي مادري بلاست..مرا مبتلا مكن! من كه بلاي كوي تو به جان ميخريده ام يارب مران مرا ز درگهت اي بيوفا طبيب ! بخشنده تر ز تو ياري نديده ام... شعر از: دكتر بنفشه تاج ديني به نقل از آگاپه نوشته شده در ساعت 12:23 PM توسط Afshin
Thursday, August 22, 2002 آنچنان آلوده ست عشق غمناكم با بيم زوال كه همه زندگيم مي لرزد ... چون تو را مي نگرم مثل اين است كه از پنجره اي تكدرختم را سرشار از برگ در تب زرد خزان مي نگرم. مثل اين است كه تصويري را روي جريانهاي مغشوش آب روان مي نگرم... (فروغ فرخزاد) نوشته شده در ساعت 10:44 AM توسط Afshin
Thursday, August 15, 2002 بهترين پاره زندگي، آن است كه هماره، رو به فراز دارد، و در تكاپوي رسيدن به نيكوترها ( جيمز. آر. ميلر) نوشته شده در ساعت 3:10 PM توسط Afshin
Wednesday, August 14, 2002 گزينه صحيح را انتخاب كنيد: الف..عشق صداي فاصله هاست ب.عشق يعني از خودگذشتن به خاطر ديگري ج.عشق يعني سفربه درون احساسات خود و ديگري د.عشق سوءتفاهمي است بين دو احمق ه.هيچكدام نوشته شده در ساعت 10:42 AM توسط Afshin
Saturday, August 10, 2002 ميشه با چشمهاي تو قديمي ها رو تازه كرد... همه كاشيكاري ها ،خرابه ها همه ماشين دودي ها،مثنوي ها ... نگو ديره نوشته شده در ساعت 8:55 AM توسط Afshin
Thursday, August 08, 2002 نان را از من بگير ،اگر مي خواهي هوا را از من بگير، اما خنده ات را نه ... بخند بر شب بر روز،بر ماه بخند برپيچاپيچ خيابانهاي جزيره بر اين پسر بچه كمرو كه دوستت دارد اما... آنگاه كه چشم مي گشايم و مي بندم آنگاه كه پاهايم مي روند و ياز مي گردند نان را،هوا را روشني را، بهار را از من بگير اما خنده ات را هرگز تا چشم از دنيا نبندم ... (پابلو نرودا) نوشته شده در ساعت 9:48 PM توسط Afshin
Tuesday, August 06, 2002 اگر آدمي احساساتي هستيد،بدانيد: گاهي مرز بين ابراز محبت تا گدايي،خطي بسيار باريك است. بسيار باريك... مواظب باشيد آنطرف خط نيفتيد. نوشته شده در ساعت 8:21 AM توسط Afshin
|